استاد سید علی اصغر موسوی

استاد سید علی اصغر موسوی

انعکاس ادبیات فاخر شیعی ،نقدو تحقیق وشرح مبانی نظریه "مکتب شعر دینی درایران"
استاد سید علی اصغر موسوی

استاد سید علی اصغر موسوی

انعکاس ادبیات فاخر شیعی ،نقدو تحقیق وشرح مبانی نظریه "مکتب شعر دینی درایران"

دیدارشاعران با رهبر انقلاب

درشب میلاد پرسرور حضرت ابامحمد امام حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ، دیدار شاعران ایران با رهبر معظم انقلاب انجام شد ؛ که استادسیدعلی اصغرموسوی هم جزو شرکت کنندگان بود.

تقدیم به آستان حضرت امام مجتبی علیه السلام

کریم آل طه
**
ای حسن دل‌نوازت، آیینه‌ی تماشا
وی نخل سبز نامت ،آکنده از معما
اندیشه‌ی کلامت ،سبز همیشه جاوید
آیینه‌ی مرامت، آبی بسان دریا
بس با سخاوت تو روییده بذر امید
نامت کریم ، حتی، در بین آل طاها
دارالسلام: وصفی از پرتو جمالت
صلح و قیام: عکسی، از قدرت مدارا
بی آستان و گنبد، با اینکه در بقیعی
آزادگیت پیداست، سرو بلند بالا!
مشتاق جلوه هستیم، آنجا که حسن خوبت
دل می‌برد ز عاشق، با لحظه ای تماشا
---
 سیدعلی اصغرموسوی
قم  -1384
------------------------------------

نسیم سبز صبا1    
**              
هرجا نسیم سبز صبا ،موج می‌زند
گویی به یاد روی شما، موج می‌زند
ای بی قرار حسن شما، هرچه دل نواز !
در کوی تان، شمیم خدا، موج می‌زند
انگار کهکشان، به تماشا نشسته است
آنجا، که داغ خاطره‌ها، موج می‌زند
شوق زیارت است ، ولی ، نه درآن دیار
شادی کنارغم ، همه جا موج می‌زند
دل مویه‌های غربت آن خاک بی بدیل
وقتی درون سینه ی ما موج می‌زند!
دریای مهر،از دل آن تربت شریف
در چشم زائران دعا، موج می‌زند
**
سیدعلی اصغرموسوی
قم -1380

-----------------------------------------------------

دیدار اهالی فرهنگ و شعرای پیشکسوت و جوان کشور

استادسیدعلی اصغرموسوی دردیدارشاعران با مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (دامت برکاته الشریف)


دیدار اهالی فرهنگ و شعرای پیشکسوت و جوان کشور


لینک اصلی عکس :http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?page=1&p=photo&albumId=1239

دیدار اهالی فرهنگ و شعرای پیشکسوت و جوان کشور

 ردیف دوم از چپ: دکترسیدمهدی طباطبایی از زرندیه ، استادسیدعلی اصغرموسوی از قم - خرقان زرندیه، جناب آقای جلیل صفربیگی از ایلام

دیدار اهالی فرهنگ و شعرای پیشکسوت و جوان کشور

نفرات از راست: دکترعزیزمهدی ازهندوستان ، دکتررستم وهاب نیا از تاجیکستان، استادامیرسیاهپوش از ایران(قم) جناب کاظم کاظمی از افغانستان، دکترکاظم نظری بقا از ایران (آذربایجان)

********************************************************************************

حسینیه امام خمینی (ره) در شب میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه‌السلام میزبان اهالی فرهنگ و هنر، استادان زبان و ادب فارسی و شعرای پیشکسوت و جوان کشور و جمعی از شعرای فارسی‌گوی افغانستان، تاجیکستان و هندوستان بود.

  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در این دیدار با اشاره به حرکت مستمر و رو به جلو و پیشرفتهای قابل توجه در شعر کشور خاطرنشان کردند: شعر یکی از برجسته‌ترین هنرهاست و هنرمندان شاعر مسئولیت سنگینی در قبال مسائل اصلی کشور و حرکت عظیم تاریخی و الهام بخش انقلاب اسلامی دارند که باید این هنر بسیار فاخر و کهنه نشدنی را در خدمت انجام این مسئولیتهای بزرگ قرار دهند.

 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، "احساسات بشری"، "دلتنگی ها" و "اندیشه و حکمت" شاعر را سه فصل تشکیل دهنده شعر خواندند و افزودند: بیان احساسات شاعرانه و عاشقانه و همچنین بیان دلتنگی‌ها از آنچه در زندگی جاری وجود دارد، دو بخش از شعر است که به رسمیت شناخته می‌شود اما نباید با افراط در این دو بخش، حکمت و اندیشه در شعر نادیده گرفته شود.

 ایشان با اشاره به شعر برجستگان و بزرگان شعر و ادب فارسی نظیر سعدی و حافظ و صائب، گفتند: در سروده‌های این شاعران بزرگ بیان احساسات و دلتنگی‌ها وجود دارد اما "حکمت و اندیشه" نیز در سراسر اشعار آنان گسترده است و در واقع اندیشه حکیمانه است که شعر و شاعر را به قله می‌رساند.

 رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: گنجاندن معارف اسلامی، سبک زندگی اسلامی، اندیشه حکیمانه و مسائل لازم برای آموختن به انسانها نباید در شعر مورد غفلت قرار گیرد.

---------

دراین دیدارچند تن از شاعران قم و دو تن ازشاعران زرندیه - خرقان : استادسیدعلی اصغرموسوی

و جناب دکترسیدمهدی طباطبایی ، نیز حضور داشتند.

**********

لینک عکس ها :

http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=photo&albumId=1239

 



:: موضوعات مرتبط: عکس Pictur، اندیشه، شعر، انجمن پژوهشگران ادبیات دینی ایران، مکتب شعر دینی در ایران 
:: برچسب‌ها: میلاد امام مجتبی علیه السلامدیدار رهبر انقلاب با شاعرانتفقد رهبر به استاد موسوی

رموز احتجاج

... با اینکه بهار،روزهای اردیبهشتی خود را به تماشا نشسته است ؛ اما این روزها نگاه های نیمه بارانی و دل های نیمه ابری، آکنده از اندوه کسی ست که غربت نامش در دل تاریخ موج می زند.

نامی که در هر مکان مقدس شکوهش احساس می شود؛ چه مدینه باشد، چه مکه؛ چه کربلا باشد، چه بقیع؛ بارگاه شاه نجف باشد، یا مسجد کوفه؛ مشهد الرضا باشد یا سامرا.

عطر نام مبارکش نه تنها آستان شریف حضرت رضا (ع) و آستانه ی حضرت  معصومه (س) را مجذوب خویش کرده است؛ بلکه تک تک مقابر امام زاده های ایران هم غبار غم حضرت زهرا (س) به دیده دارند.

- کیست این بانو که این گونه ملک و ملکوت را مبهوت عظمت خویش ساخته است؟!

- کیست این یگانه ای که خیر کثیر فرزندانش، میوه ی رحمت و عدالت را در زمین رویانیده است؟!

- کیست؟! کیست این بانو؛ که شکوه بی مانندش را، پیامبر اعظم الهی (ص) چنین توصیف فرموده اند:

فاطمه پاره ی تن من است هر که او را شاد گرداند، مرا شاد گردانیده است و هر که او را آزرده کند، مرا آزرده است، فاطمه عزیزترین مردم نزد من است.

- کیست این بانوی بی بدیل که نه تنها نام آسمانی اش؛ بلکه القاب شکوهمندش ترجمان تمام خوبی هاست:

علامه مجلسی (ره) گفته اند: صدیقه به معنی معصومه است و مبارکه یعنی: صاحب برکت در علم و فضل ، کمالات و معجزات و اولاد صاحب کرامت، و طاهره یعنی: پاکیزه از صفات ناقص، و زکیه یعنی: بالنده در کمالات و خیرات، و راضیه یعنی :راضی به قضای الهی، و مرضیه یعنی :پسندیده ی خدا و دوستان خدا و محدثه یعنی: مَلک با او سخن می گفت، و زهرا یعنی: نورانی هم به نور صورت و هم به نور معنی.

- آری،این تویی ؛ سبب خیر کثیر، کوثر جاری زمان ؛ ازلی ترین وابدی ترین آیینه ی عصمت درخاک و افلاک ؛ که نوید بخش عدالت حضرت موعود است!

بانویی که خیر آشکار است و فرزندانش ادامه دهنده ی آن تا قیامت.

و نکته اصلی همین جاست که چرا جهان شیعه بامدادان و شامگاهان، لب به ترنم دل انگیز « حی علی خیر العمل » می گشاید!

 - سئل الصادق (ع) عن معنی حی علی خیر العمل، فقال: خیر العمل برّ فاطمه و ولدها.

آری، جای شگفتی نداشت؛ نامردمان ترنم زیبای « حی علی خیر العمل » را از اذان برداشتند!

چگونه می توانست آن همیشه تاریک، ترجمان عصمت زهرایی را در میان اذان ببیند؟!

چگونه می توانست، با تکبر فرعونی اش، شاهد اوج گیری نام فاطمه (س) در آسمان دل ها باشد!

آن نابینا خفاش شب پرست، حضرت فاطمه (س) را تنها با چند نخل خرمای "فدک" می سنجید؛ غافل از اینکه آفاق خاکی و افلاکی؛ حتی عاجز از تصور شکوه حضرت فاطمه (س) و فرزندان اویند؛ نه بازتاب ! جایی که قرآن ـ کلام راستین خداوند ـ در شأن آن ها می گوید:

« ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی » و صاحب تفسیر فرات از قول حسین بن سعید می نویسد درباره ی این آیه از حضرت ابی جعفر ـ محمد باقر ـ علیه السلام سوال شد که فرمودند:

العدل: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الاحسان :علی بن ابی طالب علیه السلام و ذی القربی: فاطمه و اولادها علیهم السلام. 

عدل یعنی: وجود مبارک حضرت پیامبر (ص)، و احسان یعنی: حضرت امیر مومنان علی (ع) و ذی القربی یعنی: حضرت فاطمه زهرا (س) و فرزندان بی نظیر ایشان علیهم السلام!

و همچنین درباره ی آیه ی «الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما»

از حضرت حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) سوال می شود که ایشان می فرمایند: نحن هم اهل البیت؛ منظور آیه، ما اهل بیت ـ خاندان پیامبر (ص) ـ هستیم.

آری، این تنها واژه ی لولاک نیست که مقدس ترین وظیفه را به عهده گرفته است ؛ آنچه از درخت و گیاه تا ستاره و ماه، در ملکوت ا ست، ضمن تسبیح آفریدگار حیات، به تعظیم و تکریم مقام شامخ اهل بیت (ع)

 می پردازند.

این تنها خاکساری افلاک نیست؛ که تمامی واژگان در توصیف شکوهشان، ناتمام و ناپخته اند.

گویی آنچه شایسته ی توصیف شان است؛جز درودی و سلامی بیش نمی تواند باشد!

جایی که تاریخ با تمام نشیب و فرازهایش؛ با تمام قلم های ناتوان و توانایش، عاجز از ثبت عظمت

 اهل بیت (ع) است؛ چه توقعی از قلم ناپخته من؟!

اما چه زیباست؛ جای دیوار و در و میخ ؛غافل و جاهل و قنفذ و مغیره (لعنت الله علیهم) از شکوهی سخن گفت که مزه ی "ابوها فداها" بدهد!

 عطرسلام و صلواتی بدهد؛ که دو زانو نشسته ، دست بر سینه نجوا کنی:

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها، و السر المستودع فیها، بعدد ما احاط به علمک

چقدر زیباست، وقتی رو به قبله می نشینی و دست بر سینه، رو به پنهان ترین مزار سلام می دهی!

رو به آستانه ی شکوهند بانویی می ایستی ،که به خاطر آرمانش و به خاطر رضای خدا، به سوگ بهار جوانی اش نشست!

*  *    

 - آی برادر!

 هر که هستی و هر که درآینده می خواهی باشی؛هنگامی که از فاطمه (س)، سخن می گویی، دست بر سینه بگذار!

که ساکنان خاک و افلاک در برابر نامش به تواضع می ایستند. آنگاه کلامی بگو که در خور نام و یادش باشد. شعری بخوان که پرندین گرمای احساس را ، به  سردی الماس نسپاری.

آنجا که خاک و افلاک برابرش زانوی ادب بر زمین می زنند؛ تو ناپخته،  چگونه از آتش و تازیانه و میخ می گویی؟!

 - خشک باد آن قلم ؛ خشک باد! که مقابل آیینه ی عصمت، دُرّ مکتوم خاک و افلاک؛ سخن از سیلی و تازیانه بگوید !

و گویا مباد آن زبان؛ که دست لافتای صاحب ذوالفقار رابسته بخواند.

 آخرچگونه می شود دست خداوندگار عدالت را به ریسمان نامردمی ها بست؟!

 آنگاه برای افشاندن قطره اشکی حقیر، سیلی به صورت آسمان نواخت.

وای از کلامی، که فضایل را وانهاده تا به تشریح رذایل بپردازد!

- بانو؛ای مادر احساس های سبز، ای تبلور عصمت در آیینه ی زمان، بانوی آب و آیینه، ما را به پاس ارادت ببخش؛ که گاه زبان ارادت سبب می شود که نازکای احساس را در نیابیم و زبان به ناخواسته هایی بگشاییم؛ که رنجش تان را در پی خواهد داشت.

بانو، ما را ببخش! آن گونه که شهر مدینه را به احترام مزار پدر بخشیدی.

که اگر دست هایت قنوت می گرفتند، نه نامی از مدینه می ماند، نه از خلافت و مدعیانش!

درود بر تو، مادامی که خورشید طلوع می کند و مادامی که ستاره ها به تزیین آسمان می پردازند.

درود بر تو و نامی که همیشه واسطه ی اجابت است. یا فاطمه الزهرا (س)اغیثینی .

 

*  *  *

۱ -  مسند فاطمه الزهرا (س)/عزیر الله العطاردی/انتشارات عطارد/1412 ه.ق.

 

2 - منتهی الآمال/ مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره)/موسسه انتشارت هجرت/ج اول/چاپ پانزدهم/ تابستان 1382

---------------------------------------------------------------


رمز احتجاج

صبر در آینه خشم هویدا شده بود

چشمه در وسعت دل، ساحت دریا شده بود

سایه در پیش نگاهش ز رمق می افتاد

بس که در پرتو او محو تماشا شده بود

حق به دنبال علی بود، ولی در پی حق -

مدعی در دل آن واقعه پیدا شده بود

"مدعی خواست که آید به تماشاگه راز"

نوبت آینه خانه زهرا شده بود

از حرم خانه ی آیینه زهرا گفتم

تا بدانی که چه تصویر ، مهیا شده بود:

مسجد و مردم و یک بانوی آیینه تبار

که دلش سوخته بر جهل حریفان بسیار

مردمی ساده، گرفتار دغل بازی چند

که طفیل کرم حق شده اند از پیوند

مردمی کور و کر ،اما به نظر وارسته

مردمی، چشم به چشمان حقیقت بسته !

مردمی با محک تجربه، مس گردیده

فاقد ساده ترین فایده، حس گردیده

**

خطبه می خواند، ولی مدعیان با مردم

شده بودند به دنبال هوس سر در گم !

هرچه می گفت سخن، ترجمه ای از حق بود

حق مطلق،که فقط در سخن مطلق بود

آن که پنداشت که "زهرا" پی ارث آمده است

سر به ناسوت ،از آن اوج مصفا زده است

کو ببیند که فدک رفته و زیور رفته

آتش و همهمه ی کافر و ابتر رفته

لیک انوار نهان خانه ی "کوثر" باقی است

خانه و مسجد و آیینه و منبر،باقی است

آنچه می گفت، از اوصاف پیمبر می گفت

سخن از شیرخدا، خواجه قنبر می گفت

خطبه می خواند، ولی، حق خدا می آموخت

خطبه می خواند، ولی درس وفا می آموخت

گفتم از حق و وفا، آه که در قحط شرف

مکر هم می کند از وسوسه توجیه، هدف

هدف شوم "سقیفه" هدفِ شیطان بود

سامری ساختن از مردم بی ایمان بود

خطبه می خواند، ولی حق وفا می آموخت

ادب و حرمت و فرهنگ خدا می آموخت

احتجاجی که در آن همت بی پایان داشت

بذر آینده ی اسلام، به دل ها می کاشت

گرچه آن روز، کسی رمز سخن را نشناخت

سال ها در پی "دجال" غرامت پرداخت

می رسد وقت ملاقات "حقیقت"، یک روز

می رسد فصل تراویدن "حجت"، یک روز

صبح، نزدیک و دل آینه روشن، تا او

صبح، نزدیک و همین فاصله از من، تا او ...
*****
مکتب شعر دینی
استاد سید علی اصغرموسوی
قم - 1388

شهود امامت ( نذر امام سجاد علیه السلام)

شهود امامت ( نذر امام سجاد علیه السلام)

***

شهود امامت

****

سلسله ی عشق برد سوی حریم بقا

آن که اسیرش شدند، صف به صف آیینه ها


سلسله ی عشق برد، ناله کنان، نام او

تا به رکوع آورد قامت قدر و قضا


سلسله واشد ز هم، قصه جدا شد ز هم

گشت عیان راز عشق، در سفر کربلا


وه چه سلوکی شگفت، از حرم آغاز شد

تا حرم دیگری، جلوه کند «إنَّما»


نام اسارت مبر، در سفر سالکان

کشف حقیقت مکن، ای به خطا مبتلا


جوهر هستی اگر، تاب تناقض نداشت

قید معمّا بزن، عِرض و عَرَض کن رها


هست «امامت»  شهود، جلوه گر هست و بود

سنگ شنیدی چه گفت، در حرم کبریا[1]؟!


30/9/1390

(مکتب شعر دینی)



[1] . اشاره به واقعه حجرالاسود به امامت امام زین العابدین(ع).

شعر استاد موسوی درباره توهین کنندگان به پیامبر اعظم (ص)

سوار مرکب جنون(دن کی شوت)

***

کف کرده پوزه‌اش به تقلای بی‌درنگ

بس که جویده در کف خاخام، پالهنگ

خِنگ سیاه پوزه‌ی بوزینه شکل را

باید که بست پار دُمی هم کنار تنگ

اهریمن است آن که شده همچنان سوار

خاخام پیر جلوه نکرده به آب و رنگ

خاخام پیر، پیرو موسی (ع)، نه سامری ست 

"شیطان " نشسته روی چنین مرکب ملنگ !

هر دو کنار گند و کثافت شبیه هم

اسب و سوار، مست جنون، منگ منگ منگ

"صهیون" همان سوار و « یو اس آ» به زیر پاش

 "دُن کیشوتی" که با همه دارد خیال جنگ

همواره در جهان، همه دم فتنه می کند:

با فیلم و با مقاله و با بمب، یا تفنگ

این روزها به سمت خدا پارس می کند

با پوزه‌ی دراز کف آلود و هر دو چنگ

گویا دوباره کرده فراموش در زمین ؟!

مردان حق نشسته به راهند چون پلنگ

"خیبر" هنوز معرکه پرداز مردهاست

"بدر و حنین"، سر به سر آماده با خدنگ

"لبنان" فقط نمونه‌ی یک خشم ساده بود

"ایران" برای معرکه آماده بی‌درنگ !

با "غبغبی" که "دمبه‌ صفت" باد کرده است

شمشیر من کفاف بود، یا که قلوه سنگ

***

تابستان 1391

بقیع

بقیع

استادسید علی اصغر موسوی

***

از "باب بقیع" می گذری و بوی خاک، خاکی معطر، نگاه را به سمت مکانی می گرداند که بسیار ساده و بدون تکلف است! تواضعی که در این مکان موج می زند همانند اشک زائران آن است که همیشه متواضعانه همراه سرهای فروفکنده از شدت اندوه، در کنار "بقیع" دیده می شود.

نخوت را باید در ساختمان های سفید آن سو مشاهد کرد؛ که برای "زندگی" ساخته شده اند، زندگی! زندگی همراه با خوردن و پوشیدن و نوشیدن و در نهایت برای رفع خستگی، رفتن و کنار "ستون" های بی شمار "مسجد" دراز کشیدن!

زبان اهل درد را دردمند می داند و آنانی که بی نام و نشان عالم آرای خاکستان بقیع هستند خود پناهندگان دردمندان بوده و هستند؛ چه بماند به دانستن زبان دردمندان و دردمندی!

آری گناه آنان هم جز این نیست که هر که از هر نقطه می آید در کنار بقیع با آنان به زبان خویش سخن می گوید و جواب دریافت کرده می رود! اما آن ها، آنهایی که با چفیه های قرمز تنها به یک کلمه 

"رو، رو" عادت کرده اند، هیچ زبانی را جز زبان پر نخوت خود یاد نگرفته اند!

مبادا نسیمی از مهر و الفت به دلشان بوزد! 

 مبادا سیرت الهی در جانشان بشکفد، مبادا دست از "اهریمن" کشیده به "سلیمان بقیع" روی بیاورند! سلیمان بقیع! امیر خاک نشین، فرزند بوتراب – پدر خاک – با اخلاقی به قول اهل مروت و فتوت، خاکی خاکی!

سلیمانی که وقتی به دنیا آمد. حضرت جبرئیل(ع) او را در آغوش پرندین خویش گرفته به گردش آسمان ها برد! آن گاه حضرت میکائیل و فرشتگان مقرب در آغوشش گرفتند. سلیمانی که خاکی و افلاکی با ملکوت نامش آشنا بودند و امروز در خاکستان بقیع – بقیعی که به بزرگی بیت الاحزان است – به آرامش غنوده است؛ چنان آرام که حتی زائران آرامش هم کرامت و حسن خُلق او را در فضای غم گرفته بقیع حسّ می کنند؛ فرزند مظلوم علی(ع) و فاطمه(س) زهرا(س)؛

زایران، تکبیرگویان اجازه‏ی ورود می‏گیرند؛ چشم‏ها را می‏بندند و دل به تلاوت دعا می‏گشایند: السلام علیک یا فاطمه‏الزهرا(س)، سلام ای کوثر عشق، ای مادر مهر؛ سلام بر تو و تربت پنهانت، سلام بر تو و مظلومیّت آشکارت، سلام بر تو و مرقد فرزندانت...

اشک‏ها به گونه‏ها سرازیر می‏شوند و آه‏ها به آسمان بلند.

اینک، این تصویر غریبانه‏ی بقیع است، تصویر حقیقتی که هیچ گاه در پس پرده‏ها پنهان نخواهد شد. بقیع تنها یک گوشه از تاریخ نیست؛ قاموس سرگذشت اسلام است، قسمت گمشده‏ی ایمان؛ که برای یافتنش باید صداقت داشت.

 

ای خفته‏ی در پناه تاریخ، بقیع

 

آیینه نمای آه تاریخ، بقیع

 

مصداق تمام غصه‏هامان هستی

مظلوم‏ترین نگاه تاریخ، بقیع!

 

کجاست آن ابوذر عشق، که فریاد برآورد: آی، کاخ‏های روبرو به خدا که ارتفاعتان از ارتفاع عقال‏ها کمتر و مساحتتان نازک‏تر از محیط عینک‏هاست، طولی نخواهد کشید که خشم آسمان فراگیر شود.

 

بقیع قسمت گمشده‏ی بهشت در زمین است که تنها شیفتگان مکتب ولایت، قادر به دیدن آن هستند، چرا که در قاموس مهر و عطوفت تشیّع: شهود قسمتی از معرفت است و تماشا، آیینه‏ی حقیقت.

از خود گذشتنی است فلک تازی نگاه

 

تا نگذری زخود، نتوان هیچ جا رسید[1]

 

چون ناله‏ای که بگذرد از بند بند نی

صد جا نشست حسرت دل، تا به ما رسید

 

□□

الف.معصومین آرمیده در بقیع

 1.امام ابامحمد حسن مجتبی(ع):

همان عزیزی که با خاکساران، خاک نشین و با جلوه سرایان، بی باک نشین بود؛ سید عرب و عجم، امیر ملک محبت و عشق، والی دیار جن و انس، مقتدای حور و ملک ، ترجمان حسن پروردگار!

 آنکه در وصفش قلم ناتوان و زبان عاجز از بیان است؛ سید مظلومی که سحرگاهان خورشیددربقیع به پای بوسی اش می رود و شامگاهان مهتاب و ستارگان چلچراغ صحن و سرایش می شوند.

ماه مبارک، آمده تا قلم ها و قدم ها، الهی شوند و شعر و شور اهل بیت (ع) باز هم گلبانگ سربلندی سردهد :

- درود حضرت حق و تمامی خوبان، به نام و یاد و تولد و شهادتش باد ! مولاجان ؛ دست ما و دامان احسانت !

2.امام ابالحسن علی بن الحسین(ع):

اینک درحضور چهارمین حجت خداوند در زمین هستی!

حضور آسمانی فرزندی از فرزندان حضرت رسول (ص)!

حضور خورشید پرفروغ  عبادت وهدایت؛هم نام مولایی که مجموع صفات الهی  بوده وهست ؛اصل و فرع تمام اوصاف حسنه!

"علی" است؛ همانند نیایش. در شجاعت و غیرت، درمتانت و کمال ، در عبادت و تسبیح، در کرامت و جود!

او ادامه انبیاست. تبلور اندیشه های الهی در عصر خویش است:

اشراق آدم (ع) در نگاه؛ صداقت نوح (ع) در زبان؛ ایمان ابراهیم (ع) در دل، شهود موسی (ع) در بیان، قدرت عیسی (ع) در نفس،

نور محمد (ص) در جبین؛ بلاغت علی (ع) در بیان، صداقت زهرا (س) در زبان، کرامت حسن (ع) در نفس، شهامت حسین (ع) در دل.

غربت‌نواز دل غریبان؛ آرامش دل یتیمان؛ خلوت فروز سینه ی بی پناهان؛ و فروغ دیده ی دردمندان بود. خورشیدی از منظومه ی "کوثر"، که انوار الهی اش از "مدینه" تا شرق و غرب عالم سایه خواهد افکند و درماندگان طریق سعادت را، به رستگاری رهنمون شد.

امامی که از عاشورا سخن ها داشت و در یک روز؛ تنها یک روزتمام غم های عالم را تجربه کرد !

مولا جان یا ابالحسن، سلامت باد!

سلامت باد هر لحظه ای که با یاد خدا به سر می بریم.

سلامت باد، در ذکر و تشهد؛ در رکوع و سجود، در قنوت و سلام.

سلامت باد، در برگ برگ صحیفه های عشق، در توسل و کمیل، در "یس" و "کوثر"، در عطر لحظه لحظه "قدر" و "الرحمن"؛ در تک تک دعاهای اوقات !

سلامت باد، در لحظه لحظه ای که نفس می کشیم و در سایه ی شما اهل بیت (ع)، سرافرازترین مردمان زمینیم؛ سرافراز از پاکی جسم و جان، زلالی روح و روان.

مولا جان، علی بن الحسین(ع)، سلام و درود خداوند بر لحظه ای که خاک "مدینه"، بوسه بر قدمت زد، و لحظه ای که تربت "بقیع" تن شریفت را در آغوش گرفت.

درود خداوند بر لحظه ای که دیگر بار، مبعوث خواهی شد و در آستان قرب الهی، ما شرمندگان آستان آسمانی ات را، شفاعت خواهی کرد!

3.امام محمد بن علی(ع):

آه! ای بقیع! ای غربت همیشه نشسته بر دل زخمی تاریخ!

تصویر غروبت را با کدامین حنجره فریاد بزنم آن گاه که خورشید، برای بوسیدن تربتت سر به سریر خاک می گذارد؟!

با کدامین حنجره، آرامش نشسته در اندوهم را فریاد بزنم تا بغض فرو مرده در گلو، جانی دوباره بگیرد؟!

امان از گریستن خاموش! امان از این سکوت بارانی!

آه، ای بقیع؛ ای آیینه ی عرش الهی! بگذار قبیله ی نامرد، تجاهل کنند فروغ لایزالی آستان حضرت امام محمد باقر (ع) را؛ که آسمانیان التجا به بلندای آستانش می آورند و زمینیان، توسّل به نام شریف و آسمانی اش!

قنوت می گیرم و غرق در عظمت نامت، زمزمه می کنم: "اللهم صل علی محمد بن علی عبدک و خلیفتک فی ارضک باقر علم النبیین"

سلام بر تو و عظمت بی پایانت که علوم عالیه ی تشیّع، وامدار عنایات ویژه ی توست!

سلام بر تو و خاندانی که تو را به دامان معرفت پرورده است!

سلام بر تو و خاندانی که مسیر معرفت الهی را از تو آموخته اند!

سلام بر تو و تربتی که یادگار غریبانه های توست!

سلام بر تو، بر زندگی، شهادت و بعثت دوباره ات باد!

□□

 

4.امام جعفر بن محمد(ع):

... باز هم، بغضی پریشان می کند اندیشه ام را.

باز هم، غربت سرای چامه های جانگدازم.

باز هم، آیینه چشمان من ابری ابری ست.

باز هم، درغربت تاریخ می پویم؛ شکوه مصرعی از اشک هایم را.

* *

بخوان سمت غمت، حالا که در لذت اشک ها، به عشق جاودان خویش می بالم؛ بخوان سمت غمت، مولا!

بخوان، با یاد تو؛ زیباترین پاسخ به احساسم، فقط اندوه است.

تو را من دوست می دارم؛ به قدر آسمان هایی که چتر نور خود را بر مزارت؛ باز می سازند روز و شب!

غروب است و خورشید با چهره ای افروخته و چشمانی اشکبار، به پاک ترین نقطۀ زمین، سرنهاده است. این عادت دیرینۀ اوست؛ سحرگاهان و شامگاهان، به نیابت از تمام تمام دلسوختگان به زیارت "بقیع" می رود و سر به تربت فرزندان پیامبر (ص) می گذارد.

حتی به زیارت آن پنهان ترین گوهر کبریایی می رود که خاک آستانۀ زهرایی اش سرمۀ چشم کهکشان هاست.

امشب بغضی به وسعت افلاک عالم خاک را فراگرفته است و سوگواران دل شکسته، پای ضریح اشک ها دخیل بسته اند:

« السلام علیک یا اباعبدالله یا جعفر بن محمد (ع) »

سلام بر تو و آستان آسمانی تربتت؛ سلام بر تو و فرشتگانی که بر فضای بقیع بال گسترده اند.

سلام بر تو و کهکشانی که بر حریم حرمت طواف می کند.

مولا جان، امام مهربان؛ای گیتی فروز علم الهی؛ ای منبع صداقت انوار متقین:

جاری ترین زلال ازل تا ابد، تویی   

نامیده کردگار جهان، چون که «جعفرت(ع)»

- مولا یا ابا عبدالله، یا جعفر بن محمد(ع) ،ای ضمیر پاک صداقت" از وجودت گشته پیدا؛ ای نهایت ایمان و عشق ؛  علم و تقوا ؛ ای افتخار عصرو واقعه و یاسین ؛ وی نور فجروکوثر و هم طاها؛ دین: از توان علم تو محکم شد ؛ مذهب: به نام پاک توهم ، زیبا !

- مولا جان، یا صادق آل محمد(ع)، چگونه مویه نکنم درسوگ مولایی که عظمت نامش،آسمان را به تواضع وامی دارد!

چگونه به این اشک های ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبت، فراتر از ادراک خاکی ما ناسوتیان است!

 *ب:اهل بیت و اصحاب آرمیدگان بقیع ....

(ادامه مقاله را "در ادامه مطلب" بخوانید)

ادامه مطلب ...