شهود امامت ( نذر امام سجاد علیه السلام)
***
شهود امامت **** سلسله ی عشق برد سوی حریم بقا آن که اسیرش شدند، صف به صف آیینه ها سلسله ی عشق برد، ناله کنان، نام او تا به رکوع آورد قامت قدر و قضا سلسله واشد ز هم، قصه جدا شد ز هم گشت عیان راز عشق، در سفر کربلا وه چه سلوکی شگفت، از حرم آغاز شد تا حرم دیگری، جلوه کند «إنَّما» نام اسارت مبر، در سفر سالکان کشف حقیقت مکن، ای به خطا مبتلا جوهر هستی اگر، تاب تناقض نداشت قید معمّا بزن، عِرض و عَرَض کن رها هست «امامت» شهود، جلوه گر هست و بود سنگ شنیدی چه گفت، در حرم کبریا[1]؟! 30/9/1390 (مکتب شعر دینی)
سوار مرکب جنون(دن کی شوت)
***
کف کرده پوزهاش به تقلای بیدرنگ
بس که جویده در کف خاخام، پالهنگ
خِنگ سیاه پوزهی بوزینه شکل را
باید که بست پار دُمی هم کنار تنگ
اهریمن است آن که شده همچنان سوار
خاخام پیر جلوه نکرده به آب و رنگ
خاخام پیر، پیرو موسی (ع)، نه سامری ست
"شیطان " نشسته روی چنین مرکب ملنگ !
هر دو کنار گند و کثافت شبیه هم
اسب و سوار، مست جنون، منگ منگ منگ
"صهیون" همان سوار و « یو اس آ» به زیر پاش
"دُن کیشوتی" که با همه دارد خیال جنگ
همواره در جهان، همه دم فتنه می کند:
با فیلم و با مقاله و با بمب، یا تفنگ
این روزها به سمت خدا پارس می کند
با پوزهی دراز کف آلود و هر دو چنگ
گویا دوباره کرده فراموش در زمین ؟!
مردان حق نشسته به راهند چون پلنگ
"خیبر" هنوز معرکه پرداز مردهاست
"بدر و حنین"، سر به سر آماده با خدنگ
"لبنان" فقط نمونهی یک خشم ساده بود
"ایران" برای معرکه آماده بیدرنگ !
با "غبغبی" که "دمبه صفت" باد کرده است
شمشیر من کفاف بود، یا که قلوه سنگ
***
تابستان 1391
بقیع
استادسید علی اصغر موسوی
***
از "باب بقیع" می گذری و بوی خاک، خاکی معطر، نگاه را به سمت مکانی می گرداند که بسیار ساده و بدون تکلف است! تواضعی که در این مکان موج می زند همانند اشک زائران آن است که همیشه متواضعانه همراه سرهای فروفکنده از شدت اندوه، در کنار "بقیع" دیده می شود.
نخوت را باید در ساختمان های سفید آن سو مشاهد کرد؛ که برای "زندگی" ساخته شده اند، زندگی! زندگی همراه با خوردن و پوشیدن و نوشیدن و در نهایت برای رفع خستگی، رفتن و کنار "ستون" های بی شمار "مسجد" دراز کشیدن!
زبان اهل درد را دردمند می داند و آنانی که بی نام و نشان عالم آرای خاکستان بقیع هستند خود پناهندگان دردمندان بوده و هستند؛ چه بماند به دانستن زبان دردمندان و دردمندی!
آری گناه آنان هم جز این نیست که هر که از هر نقطه می آید در کنار بقیع با آنان به زبان خویش سخن می گوید و جواب دریافت کرده می رود! اما آن ها، آنهایی که با چفیه های قرمز تنها به یک کلمه
"رو، رو" عادت کرده اند، هیچ زبانی را جز زبان پر نخوت خود یاد نگرفته اند!
مبادا نسیمی از مهر و الفت به دلشان بوزد!
مبادا سیرت الهی در جانشان بشکفد، مبادا دست از "اهریمن" کشیده به "سلیمان بقیع" روی بیاورند! سلیمان بقیع! امیر خاک نشین، فرزند بوتراب – پدر خاک – با اخلاقی به قول اهل مروت و فتوت، خاکی خاکی!
سلیمانی که وقتی به دنیا آمد. حضرت جبرئیل(ع) او را در آغوش پرندین خویش گرفته به گردش آسمان ها برد! آن گاه حضرت میکائیل و فرشتگان مقرب در آغوشش گرفتند. سلیمانی که خاکی و افلاکی با ملکوت نامش آشنا بودند و امروز در خاکستان بقیع – بقیعی که به بزرگی بیت الاحزان است – به آرامش غنوده است؛ چنان آرام که حتی زائران آرامش هم کرامت و حسن خُلق او را در فضای غم گرفته بقیع حسّ می کنند؛ فرزند مظلوم علی(ع) و فاطمه(س) زهرا(س)؛
زایران، تکبیرگویان اجازهی ورود میگیرند؛ چشمها را میبندند و دل به تلاوت دعا میگشایند: السلام علیک یا فاطمهالزهرا(س)، سلام ای کوثر عشق، ای مادر مهر؛ سلام بر تو و تربت پنهانت، سلام بر تو و مظلومیّت آشکارت، سلام بر تو و مرقد فرزندانت...
اشکها به گونهها سرازیر میشوند و آهها به آسمان بلند.
اینک، این تصویر غریبانهی بقیع است، تصویر حقیقتی که هیچ گاه در پس پردهها پنهان نخواهد شد. بقیع تنها یک گوشه از تاریخ نیست؛ قاموس سرگذشت اسلام است، قسمت گمشدهی ایمان؛ که برای یافتنش باید صداقت داشت.
ای خفتهی در پناه تاریخ، بقیع
آیینه نمای آه تاریخ، بقیع
مصداق تمام غصههامان هستی
مظلومترین نگاه تاریخ، بقیع!
کجاست آن ابوذر عشق، که فریاد برآورد: آی، کاخهای روبرو به خدا که ارتفاعتان از ارتفاع عقالها کمتر و مساحتتان نازکتر از محیط عینکهاست، طولی نخواهد کشید که خشم آسمان فراگیر شود.
بقیع قسمت گمشدهی بهشت در زمین است که تنها شیفتگان مکتب ولایت، قادر به دیدن آن هستند، چرا که در قاموس مهر و عطوفت تشیّع: شهود قسمتی از معرفت است و تماشا، آیینهی حقیقت.
از خود گذشتنی است فلک تازی نگاه
تا نگذری زخود، نتوان هیچ جا رسید[1]
چون نالهای که بگذرد از بند بند نی
صد جا نشست حسرت دل، تا به ما رسید
□□
الف.معصومین آرمیده در بقیع
همان عزیزی که با خاکساران، خاک نشین و با جلوه سرایان، بی باک نشین بود؛ سید عرب و عجم، امیر ملک محبت و عشق، والی دیار جن و انس، مقتدای حور و ملک ، ترجمان حسن پروردگار!
آنکه در وصفش قلم ناتوان و زبان عاجز از بیان است؛ سید مظلومی که سحرگاهان خورشیددربقیع به پای بوسی اش می رود و شامگاهان مهتاب و ستارگان چلچراغ صحن و سرایش می شوند.
ماه مبارک، آمده تا قلم ها و قدم ها، الهی شوند و شعر و شور اهل بیت (ع) باز هم گلبانگ سربلندی سردهد :
- درود حضرت حق و تمامی خوبان، به نام و یاد و تولد و شهادتش باد ! مولاجان ؛ دست ما و دامان احسانت !
2.امام ابالحسن علی بن الحسین(ع):
اینک درحضور چهارمین حجت خداوند در زمین هستی!
حضور آسمانی فرزندی از فرزندان حضرت رسول (ص)!
حضور خورشید پرفروغ عبادت وهدایت؛هم نام مولایی که مجموع صفات الهی بوده وهست ؛اصل و فرع تمام اوصاف حسنه!
"علی" است؛ همانند نیایش. در شجاعت و غیرت، درمتانت و کمال ، در عبادت و تسبیح، در کرامت و جود!
او ادامه انبیاست. تبلور اندیشه های الهی در عصر خویش است:
اشراق آدم (ع) در نگاه؛ صداقت نوح (ع) در زبان؛ ایمان ابراهیم (ع) در دل، شهود موسی (ع) در بیان، قدرت عیسی (ع) در نفس،
نور محمد (ص) در جبین؛ بلاغت علی (ع) در بیان، صداقت زهرا (س) در زبان، کرامت حسن (ع) در نفس، شهامت حسین (ع) در دل.
امامی که از عاشورا سخن ها داشت و در یک روز؛ تنها یک روزتمام غم های عالم را تجربه کرد !
مولا جان یا ابالحسن، سلامت باد!
سلامت باد هر لحظه ای که با یاد خدا به سر می بریم.
سلامت باد، در ذکر و تشهد؛ در رکوع و سجود، در قنوت و سلام.
سلامت باد، در برگ برگ صحیفه های عشق، در توسل و کمیل، در "یس" و "کوثر"، در عطر لحظه لحظه "قدر" و "الرحمن"؛ در تک تک دعاهای اوقات !
سلامت باد، در لحظه لحظه ای که نفس می کشیم و در سایه ی شما اهل بیت (ع)، سرافرازترین مردمان زمینیم؛ سرافراز از پاکی جسم و جان، زلالی روح و روان.
مولا جان، علی بن الحسین(ع)، سلام و درود خداوند بر لحظه ای که خاک "مدینه"، بوسه بر قدمت زد، و لحظه ای که تربت "بقیع" تن شریفت را در آغوش گرفت.
درود خداوند بر لحظه ای که دیگر بار، مبعوث خواهی شد و در آستان قرب الهی، ما شرمندگان آستان آسمانی ات را، شفاعت خواهی کرد!
3.امام محمد بن علی(ع):
آه! ای بقیع! ای غربت همیشه نشسته بر دل زخمی تاریخ!
تصویر غروبت را با کدامین حنجره فریاد بزنم آن گاه که خورشید، برای بوسیدن تربتت سر به سریر خاک می گذارد؟!
با کدامین حنجره، آرامش نشسته در اندوهم را فریاد بزنم تا بغض فرو مرده در گلو، جانی دوباره بگیرد؟!
امان از گریستن خاموش! امان از این سکوت بارانی!
آه، ای بقیع؛ ای آیینه ی عرش الهی! بگذار قبیله ی نامرد، تجاهل کنند فروغ لایزالی آستان حضرت امام محمد باقر (ع) را؛ که آسمانیان التجا به بلندای آستانش می آورند و زمینیان، توسّل به نام شریف و آسمانی اش!
□
قنوت می گیرم و غرق در عظمت نامت، زمزمه می کنم: "اللهم صل علی محمد بن علی عبدک و خلیفتک فی ارضک باقر علم النبیین"
سلام بر تو و عظمت بی پایانت که علوم عالیه ی تشیّع، وامدار عنایات ویژه ی توست!
سلام بر تو و خاندانی که تو را به دامان معرفت پرورده است!
سلام بر تو و خاندانی که مسیر معرفت الهی را از تو آموخته اند!
سلام بر تو و تربتی که یادگار غریبانه های توست!
سلام بر تو، بر زندگی، شهادت و بعثت دوباره ات باد!
□□
... باز هم، بغضی پریشان می کند اندیشه ام را.
باز هم، غربت سرای چامه های جانگدازم.
باز هم، آیینه چشمان من ابری ابری ست.
باز هم، درغربت تاریخ می پویم؛ شکوه مصرعی از اشک هایم را.
* *
بخوان سمت غمت، حالا که در لذت اشک ها، به عشق جاودان خویش می بالم؛ بخوان سمت غمت، مولا!
بخوان، با یاد تو؛ زیباترین پاسخ به احساسم، فقط اندوه است.
تو را من دوست می دارم؛ به قدر آسمان هایی که چتر نور خود را بر مزارت؛ باز می سازند روز و شب!
غروب است و خورشید با چهره ای افروخته و چشمانی اشکبار، به پاک ترین نقطۀ زمین، سرنهاده است. این عادت دیرینۀ اوست؛ سحرگاهان و شامگاهان، به نیابت از تمام تمام دلسوختگان به زیارت "بقیع" می رود و سر به تربت فرزندان پیامبر (ص) می گذارد.
حتی به زیارت آن پنهان ترین گوهر کبریایی می رود که خاک آستانۀ زهرایی اش سرمۀ چشم کهکشان هاست.
امشب بغضی به وسعت افلاک عالم خاک را فراگرفته است و سوگواران دل شکسته، پای ضریح اشک ها دخیل بسته اند:
« السلام علیک یا اباعبدالله یا جعفر بن محمد (ع) »
سلام بر تو و آستان آسمانی تربتت؛ سلام بر تو و فرشتگانی که بر فضای بقیع بال گسترده اند.
سلام بر تو و کهکشانی که بر حریم حرمت طواف می کند.
مولا جان، امام مهربان؛ای گیتی فروز علم الهی؛ ای منبع صداقت انوار متقین:
جاری ترین زلال ازل تا ابد، تویی
نامیده کردگار جهان، چون که «جعفرت(ع)»
- مولا یا ابا عبدالله، یا جعفر بن محمد(ع) ،ای ضمیر پاک صداقت" از وجودت گشته پیدا؛ ای نهایت ایمان و عشق ؛ علم و تقوا ؛ ای افتخار عصرو واقعه و یاسین ؛ وی نور فجروکوثر و هم طاها؛ دین: از توان علم تو محکم شد ؛ مذهب: به نام پاک توهم ، زیبا !
- مولا جان، یا صادق آل محمد(ع)، چگونه مویه نکنم درسوگ مولایی که عظمت نامش،آسمان را به تواضع وامی دارد!
چگونه به این اشک های ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبت، فراتر از ادراک خاکی ما ناسوتیان است!
*ب:اهل بیت و اصحاب آرمیدگان بقیع ....
(ادامه مقاله را "در ادامه مطلب" بخوانید)
الفصل الثانی الأدلة على تکون التشیع أیام النبی
1 - النصوص التاریخیة على وصف جماعة بالتشیع أیام النبی ( ص ) وقد مرت الإشارة لذلک ، ولهذا یقول الحسن بن موسى النوبختی عند تحدیده للشیعة : فالشیعة فرقة علی بن أبی طالب المسمون بشیعة علی فی زمن النبی - ثم عدد جماعة منهم وقال : - وهم أول من سمی باسم التشیع لأن اسم التشیع کان قدیما لشیعة إبراهیم ( 1 ) .
2 - ما علیه جمهور الباحثین والمؤرخین الذین ذهبوا إلى أن التشیع ظهر یوم السقیفة فإن ذلک ینهض دلیلا على وجوده أیام النبی ( ص ) لأنه من غیر المعقول أن یتبلور التشیع بأسبوع واحد - أی المدة بین وجود الرسول ووفاته بحیث یتخذ جماعة من الناس مواقف معینة ویتضح لهم اتجاه له میزاته وخواصه فإن مثل هذه الآراء تحتاج فی تکوینها وتبلورها إلى وقت لیس بالقلیل وکل من له إلمام بحوادث السقیفة وموقف الممتنعین عن بیعة أبی بکر وحجاجهم فی ذلک الموضوع یجزم بأن تلک المواقف لم تتکون بوقت قصیر وبسرعة کهذه السرعة وذلک لوجود اتجاهات متبلورة وتأصل فی طرح نظریات معینة .
3 - إن من غیر المعقول أن ترد على لسان النبی ( ص ) أحادیث فی تفضیل
|
- ص 30 - |
الإمام علی ( ع ) والإشارة إلى مؤهلاته ثم یقف المسلمون من ذلک موقف غیر المبالی وهم من هم فی إیمانهم وطاعتهم للرسول ( ع ) ولا سیما والمواقف فی ذلک قد تعددت وسأذکر لک منها .
أ - الموقف الأول : عندما نزل قوله تعالى : * ( وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ) * 214 / من سورة الشعراء قال المؤرخون : إن النبی ( ص ) دعا علیا ( ع ) وأمره أن یصنع طعاما ویدعو آل عبد المطلب وعددهم یومئذ أربعون رجلا وبعد أن أکلوا وشربوا من لبن أعد لهم قام النبی ( ص ) وقال : یا بنی عبد المطلب إنی والله ما أعلم شابا من العرب جاء قومه بأفضل مما قد جئتکم به إنی قد جئتکم بخیر الدنیا والآخرة وقد أمرنی الله أن أدعوکم إلیه فأیکم یؤازرنی على هذا الأمر على أن یکون أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فأحجم القول عنها جمیعا - یقول علی - وقلت وإنی لأحدثهم سنا وأرمصهم عینا وأعظمهم بطنا وأحمشهم ساقا : أنا یا نبی الله أکون وزیرک علیه فأخذ برقبتی ثم قال : إن هذا أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا ، فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب : قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع ( 1 ) .
ب - الموقف الثانی : یقول أبو رافع القبطی مولى رسول الله ( ص ) : دخلت على النبی وهو یوحى إلیه فرأیت حیة فنمت بینها وبین النبی لئلا یصل إلیه أذى منها حتى انتهى عنه الوحی فأمرنی بقتلها وسمعته یقول : الحمد لله الذی أکمل لعلی منته وهنیئا لعلی بتفضیل الله إیاه . . وبعد أن قرأ قوله تعالى : * ( إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ) 55 / المائدة .
وقد أجمع أعلام أهل السنة والشیعة على نزول هذه الآیة فی علی ( ع ) ومنهم السیوطی فی الدر المنثور عند تفسیر الآیة المذکورة وکذلک الرازی فی مفاتیح الغیب والبیضاوی فی
|
- ص 31 - |
تفسیر والزمخشری فی الکشاف والثعلبی فی تفسیره والطبرسی فی مجمع البیان وغیرهم من أعلام المفسرین والمحدثین .
ومن الغریب أن یقف الآلوسی فی تفسیره روح المعانی موقفا یمثل الإسفاف والرکة فی دفع هذه الآیة عن علی ( ع ) ویریک کیف یهبط التعصب بالإنسان إلى درک مقیت وإلى تهافت غیر معهود .
وإن المرء لیستغرب من هذا الرجل فإن له مواقف متناقضة من علی ( ع ) فتارة یعطیه حقه وأخرى یقف منه موقفا متشنجا وبوسع کل من قرأ الآلوسی فی مؤلفاته أن یرى هذه الظاهرة .
ج - الموقف الثالث : موقف النبی ( ص ) یوم غدیر خم وذلک عند نزول الآیة : * ( یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ) * 69 / المائدة . وعندها أوقف النبی ( ص ) الرکب وصنعوا له منبرا من أحداج الإبل خطب علیه خطبته المعروفة ثم أخذ بید علی وقال : ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم ؟ قالوا : بلى ، فکررها ثلاثا ثم قال : " من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاده وانصر من نصره واخذل من خذله " فلقیه الخلیفة الثانی فقال : هنیئا لک یا ابن أبی طالب أصبحت مولای ومولى کل مؤمن ومؤمنة .
وقد ذکر الرازی فی سبب نزول الآیة عشرة وجوه ومنها أنها نزلت فی علی ( ع ) ثم عقب بعد ذلک بقوله : وهو قول ابن عباس والبراء بن عازب ومحمد بن علی - یرید الباقر - ( 1 ) إن حدیث الغدیر أخرجه جماعة من حفاظ أهل السنة وقد رواه ابن حجر فی صواعقه عن ثلاثین صحابیا ونص على أن طرقه صحیحة وبعضها حسن ( 2 ) .
وأورده ابن حمزة الحنفی مخرجا له عن أبی الطفیل عامر بن واثلة بهذه
|
- ص 32 - |
الصورة . قال : إن أسامة بن زید قال لعلی : لست مولای إنما مولای رسول الله ( ص ) فقال النبی ( ص ) : کأنی قد دعیت فأجبت إنی تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله وعترتی أهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض إن الله مولای وأنا مولى کل مؤمن من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ( 1 ) .
وقد ألف فی موضوع الغدیر من السنة والشیعة ست وعشرون مؤلفا ( 2 ) ولا أرید التحدث بصراحة حدیث الغدیر فی أولویة الإمام علی ( ع ) وتقدیمه على کافة الصحابة فإن الأمر قد أشبع من قبل الباحثین ولکنی أرید أن أسائل الدکتور أحمد شلبی الذی یقول إن حدیث الغدیر لم یرد له ذکر إلا فی کتب الشیعة ، فأقول له هل هناک شئ من الشعور بالمسؤولیة عندک وعند أمثالک ممن یرمون الکلام على عواهنه فأنت تحمل أمانة للأجیال فمن الأمانة هذا القول إن کتب أهل نحلتک وحفاظ قومک أوردت الحدیث بمصادره الموثوقة فإذا کنت لا تقرأ أو تقرأ ولا ترید أن تعرف فاسکت یرحمک الله فهو خیر لک من التعرض أما لنسبة الجهل أو العصبیة ، ولا یقل عن الدکتور شلبی من یذهب إلى أن لفظ المولى هنا إنما یراد منه ابن العم فهو أحد معانی هذه اللفظة المشترکة ولا رد لی على هذا إلا أن أقول : اللهم ارحم عقولنا من المسخ .
إن هذه مجرد أمثلة من مواقف النبی ( ص ) فی التنویه بفضل علی ( ع ) ولا یمکن أن تمر هذه المواقف والکثیر الکثیر من أمثالها دون أن تشد الناس لعلی ودون أن تدفعهم للتعرف على هذا الإنسان الذی هو وصی النبی ، الذی یشرکه القرآن بالولایة العامة مع الله تعالى ورسوله ( ص ) ثم لا بد للمسلمین من إطاعة هذه الأوامر التی وردت بالنصوص والالتفات حول من وردت فیه ذلک هو معنى التشیع الذی نقول : إن النبی ( ص ) هو الذی بذر بذرته وقد أینعت فی حیاته وعرف جماعة بالتشیع لعلی والالتفات حوله وللتدلیل على ذلک سأذکر لک أسماء الرعیل الأول من الصحابة الذین عرفوا بتشیعهم وولائهم للإمام علی علیه السلام .
|
الفصل الثالث رواد التشیع الأوائل
جندب بن جنادة ، أبو ذر الغفاری وعمار بن یاسر ، سلمان الفارسی ، المقداد بن عمر بن ثعلبة الکندی ، حذیفة بن الیمان صاحب سر النبی ، خزیمة ابن ثابت الأنصاری ذو الشهادتین ، الخباب بن الأرت الخزاعی أحد المعذبین فی الله ، سعد بن مالک أبو سعید الخدری ، أبو الهیثم بن التیهان الأنصاری ، قیس ابن سعد بن عبادة الأنصاری ، أنس بن الحرث بن منبه أحد شهداء کربلاء ، أبو أیوب الأنصاری خالد بن زید الذی استضافه النبی ( ص ) عند دخوله للمدینة ، جابر بن عبد الله الأنصاری أحد أصحاب بیعة العقبة ، هاشم بن أبی وقاص المرقال فاتح جلولاء ، محمد بن الخلیفة أبی بکر تلمیذ علی وربیبه ، مالک بن الحرث الأشتر النخعی ، مالک بن نویرة ردف الملوک الذی قتله خالد بن الولید ، البراء ابن عازب الأنصاری ، أبی بن کعب سید القراء ، عبادة بن الصامت الأنصاری ، عبد الله بن مسعود صاحب وضوء النبی ( ص ) ومن سادات القراء ، أبو الأسود الدؤلی ، ظالم بن عمیر واضع أسس النحو بأمر الإمام علی ، خالد بن سعید بن أبی عامر بن أمیة بن عبد شمس خامس من أسلم ، أسید بن ثعلبة الأنصاری من أهل بدر ، الأسود بن عیسى بن وهب من أهل بدر ، بشیر ابن مسعود الأنصاری من أهل بدر ومن القتلى بواقعة الحرة بالمدینة ، ثابت أبو فضالة الأنصاری من أهل بدر ، الحارث بن النعمان بن أمیة الأنصاری من أهل بدر ، رافع بن خدیج الأنصاری ممن شهد أحدا ولم یبلغ وأجازه النبی ( ص ) ،
- ص 34 - |
کعب بن عمیر بن عبادة الأنصاری من أهل بدر ، سماک بن خرشة أبو دجانة الأنصاری من أهل بدر ، سهیل بن عمرو الأنصاری من أهل بدر ، عتیک بن التیهان من أهل بدر ، ثابت بن عبید الأنصاری من أهل بدر ، ثابت بن حطیم ابن عدی الأنصاری من أهل بدر ، سهیل بن حنیف الأنصاری من أهل بدر ، أبو مسعود عقبة بن عمر من أهل بدر ، أبو رافع مولى رسول الله ( ص ) الذی شهد مشاهده کلها مع مشاهد علی ( ع ) وممن بایع البیعتین العقبة والرضوان وهاجر الهجرتین للحبشة مع جعفر وللمدینة مع المسلمین ، أبو بردة بن دینار الأنصاری من أهل بدر ، أبو عمر الأنصاری من أهل بدر ، أبو قتادة الحارث بن ربعی الأنصاری من أهل بدر ، عقبة بن عمر بن ثعلبة الأنصاری من أهل بدر ، قرظة بن کعب الأنصاری ، بشیر بن عبد المنذر الأنصاری أحد النقباء ببیعة العقبة ، یزید بن نویرة بن الحارث الأنصاری ممن شهد له النبی ( ص ) بالجنة ، ثابت بن عبد الله الأنصاری ، جبلة بن ثعلبة الأنصاری ، جبلة بن عمیر بن أوس الأنصاری ، حبیب بن بدیل بن ورقاء الخزاعی ، زید بن أرقم الأنصاری شهد مع النبی ( ص ) سبعة عشر وقعة ، أعین بن ضبیعة بن ناجیة التمیمی ، الأصبغ بن نباتة ، یزید الأسلمی من أهل بیعة الرضوان ، تمیم بن خزام ، ثابت ابن دینار أبو حمزة الثمالی صاحب الدعاء المعروف ، جندب بن زهیر الأزدی ، جعدة بن هبیرة المخزومی ، حارثة بن قدامة التمیمی ، جبیر بن الجناب الأنصاری ، حبیب بن مظاهر الأسدی ، حکیم بن جبلة العبدی اللیثی ، خالد ابن أبی دجانة الأنصاری ، خالد بن الولید الأنصاری ، زید بن صوحان اللیثی ، الحجاج بن غاربة الأنصاری ، زید بن شرحبیل الأنصاری ، زید بن جبلة التمیمی ، بدیل بن ورقاء الخزاعی ، أبو عثمان الأنصاری ، مسعود بن مالک الأسدی ، ثعلبة أبو عمرة الأنصاری ، أبو الطفیل عامر بن واثلة اللیثی ، عبد الله بن حزام الأنصاری شهید أحد ، سعد بن منصور الثقفی ، سعد بن الحارث ابن الصمد الأنصاری ، الحارث بن عمر الأنصاری ، سلیمان بن صرد الخزاعی ، شرحبیل بن مرة الهمدانی ، شبیب بن رت النمیری ، سهل بن عمر
- ص 35 - |
صاحب المربد ، سهیل بن عمر أخو سهل المار ذکره ، عبد الرحمن الخزاعی ، عبد الله بن خراش ، عبد الله بن سهیل الأنصاری ، عبید الله بن العازر ، عدی ابن حاتم الطائی ، عروة بن مالک الأسلمی ، عقبة بن عامر السلمی ، عمر بن هلال الأنصاری ، عمر بن أنس بن عون الأنصاری من أهل بدر ، هند بن أبی هالة الأسدی ، وهب بن عبد الله بن مسلم بن جنادة ، هانی بن عروة المذحجی ، هبیرة بن النعمان الجعفی ، یزید بن قیس بن عبد الله ، یزید بن حوریت الأنصاری ، یعلى بن عمیر النهدی ، أنس بن مدرک الخثعمی ، عمرو العبدی اللیثی ، عمیرة اللیثی ، علیم بن سلمة التمیمی ، عمیر بن حارث السلمی ، علباء بن الهیثم بن جریر وأبوه الهیثم من قواد الحملة فی قتال الفرس بواقعة ذی قار ، عون بن عبد الله الأزدی ، علاء بن عمر الأنصاری ، نهشل بن ضمرة الحنظلی ، المهاجر بن خالد المخزومی ، مخنف بن سلیم العبدی اللیثی ، محمد بن عمیر التمیمی ، حازم بن أبی حازم النجلی ، عبید بن التیهان الأنصاری ، وهو أول المبایعین للنبی لیلة العقبة ، أبو فضالة الأنصاری ، أویس القرنی الأنصاری ، زیاد بن النضر الحارثی ، عوض بن علاط السلمی معاذ بن عفراء الأنصاری ، عبد الله بن سلیم العبدی اللیثی ، علاء بن عروة الأزدی ، القاسم بن سلیم العبدی اللیثی ، عبد الله بن رقیة العبدی اللیثی ، منقذ بن النعمان العبدی اللیثی ، الحارث بن حسان الذهلی صاحب رایة بکر بن وائل ، بجیر بن دلجة ، یزید بن حجیة التمیمی ، عامر بن قیس الطائی ، رافع الغطفانی الأشجعی ، سالم بن أبی الجعد ، عبید بن أبی الجعد ، زیاد بن أبی الجعد ، أبان ابن سعید بن العاص بن أمیة بن عبد شمس من أمراء السرایا أیام النبی ( ص ) ومن خلص أصحاب الإمام علی ( ع ) . حرملة بن المنذر الطائی أبو زبید ، والمجموع مائة وثلاث وثلاثون .
هذه شریحة أو نماذج من الرواد الأوائل فی التشیع ذکرتهم بدون انتقاء أو اختیار وإنما مررت بکتب الرجال فذکرت منها هذه المجموعة وقد نصت على
- ص 36 - |
تشیعهم المصادر التالیة ( 1 ) .
بعد ملاحظة هذه الشریحة من الطبقة الأولى من الشیعة تتضح لنا أمور هامة ، فی موضوعنا أعرضها أمام القارئ الواعی الرائد للحق والموضوعیة ، وإلا فما أکثر من یقرأ ولا یتجاوز مضمون السطور عینیه ، وقد یقرأ أحیانا ولا یرید أن یصدق ما یقرأ مع توفر شرائط الصحة فیما یقرأه ومع وجود الثقة النفسیة بمضمون ما یقرأه ، ولکنه التکوین النفسی والذهنی الذی ینشأ علیه الإنسان منذ الصغر فیکاد یکون غریزة من الغرائز التی یطبع علیها الإنسان .
تعقیب على الرواد من الشیعة هذه الأمور التی ذکرت أنی سأعرض لها تعقیبا على نوعیة الرواد الأوائل هی : أولا : إن هؤلاء الشیعة الذین مر ذکرهم مع أنهم کانوا من الذاهبین إلى أولویة الإمام علی ( ع ) بالخلافة لأنه الإمام المفترض الطاعة المنصوص علیه ومع اعتقادهم بأن من تقدم علیه أخذ ما لیس له ومع امتناع کثیر منهم من البیعة للخلیفة الأول واعتصامهم ببیت الإمام علی ( ع ) مع کل ذلک لم یعرف عن أحد منهم أنه شتم فردا من الصحابة أو تناوله بطریقة غیر مستساغة بل کانوا أکبر من ذلک وأصلب عودا من خصومهم - مما یدل على أن بعض من عرف بظاهرة شتم الصحابة إنما صدر منه ذلک کعملیة رد فعل لأفعال متعددة وسنمر على ذلک قریبا - إنهم مع اختلافهم مع الحکم لم یلجأوا إلى شتم أو بذاء لأنهم یعرفون أن الحقوق لا یوصل إلیها بالشتم ولیس الشتم من شیم الأبطال ، والذی یرید أن یسجل ظلامة أو یشیر إلى حق سلیب فإن طرق ذلک لیس منها الشتم فی شئ ،
|
- ص 37 - |
وإنما هناک مناهج سلیمة فی الوصول لذلک ، وقد حرص أمیر المؤمنین ( ع ) على تربیة أتباعه على المنهج السلیم ومن مواقفه فی ذلک ما رواه نصر بن مزاحم قال : مر أمیر المؤمنین ( ع ) على بعض من کان فی جیشه بصفین فسمعهم یشتمون معاویة وأصحابه فقال لابن عدی ولعمر بن الحمق وغیرهما : کرهت لکم أن تکونوا لعانین شتامین تشتمون وتبرأون ولکن لو وصفتم مساوئ أعمالهم فقلتم من سیرتهم کذا وکذا ومن أعمالهم کذا وکذا کان أصوب فی القول وأبلغ فی العذر وقلتم مکان لعنکم إیاهم وبراءتکم منهم اللهم احقن دماءهم ودماءنا ، وأصلح ذات بیننا وبینهم واهدهم ، من ضلالهم حتى یعرف الحق من جهله منهم ، ویرعوی عن الغی والعدوان منهم من لهج به لکان أحب إلی وخیرا لکم فقالوا : یا أمیر المؤمنین نقبل عظتک ونتأدب بأدبک ( 1 ) إن هذا الموقف منه ( ع ) لیشعرهم أن الشتم وسیلة نابیة ولیست کریمة ثم هی بعد ذلک تنفیس عن طاقة یمکن الاستفادة منها بادخارها وصرفها فی عمل إیجابی یضاف لذلک أن الشتم مدعاة للإساءة لمقدسات الشاتم نفسه ومن هنا حرم الفقهاء شتم الصنم إذا أدى إلى شتم الله تعالى مستفیدین ذلک من قوله تعالى : * ( وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ ) * 108 / الأنعام .
من أجل ذلک کله کان الشیعة أطهر ألسنة من أن یشتموا وأبعد عن هذا الموقف النابی ولذلک رأینا کثیرا من الباحثین یؤکدون هذا الجانب فی حیاة الرواد الأوائل من الشیعة مع أنهم یثبتون عقیدتهم بتقدیم الإمام علی ( ع ) ومن هؤلاء :
أ - الدکتور أحمد أمین : یقول عن هؤلاء إنهم قسم المقتصد الذی یرى بأن أبا بکر وعمر وعثمان ومن شایعهم أخطأوا إذ رضوا أن یکونوا خلفاء مع علمهم بفضل علی وإنه خیر منهم ( 2 ) .
|
- ص 38 - |
ب - ابن خلدون یقول : کان جماعة من الصحابة یتشیعون لعلی ویرون استحقاقه على غیره ولما عدل به إلى سواه تأففوا من ذلک وأسفوا له إلا أن القوم لرسوخ قدمهم فی الدین وحرصهم على الإلفة لم یزیدوا فی ذلک على النجوى بالتأفف والأسف ( 1 ) .
ج - ابن حجر فی الإستیعاب : یقول فی ترجمة أبی الطفیل : عامر بن واثلة بن کنانة اللیثی أبو الطفیل أدرک من حیاة النبی ( ص ) ثمان سنین وکان مولده عام أحد ومات سنة مائة ویقال : إنه آخر من مات ممن رأى النبی ، وقد روى نحو أربعة أحادیث وکان محبا لعلی وکان من أصحابه فی مشاهده وکان ثقة مأمونا یعترف بفضل الشیخین إلا أنه یقدم علیا إنتهى باختصار ( 2 ) .
وبعد هذه المقتطفات أود أن ألفت النظر أنی خلال مراجعاتی کتب التاریخ لم أر فی الفترة التی تمتد من بعد وفاة النبی حتى نهایة خلافة الخلفاء من عمد إلى الشتم من أصحاب الإمام ، وإنما هناک من قیم الخلفاء وقیم الإمام وحتى فی أشد جمحات عاطفة الولاء لم نجد من یشتم أحدا ممن تقدم الإمام بالخلافة یقول أبو الأسود الدؤلی :
أحب محمدا حبا شدیدا * وعباسا وحمزة والوصیا
یقول الأرذلون بنو قشیر * طول الدهر ما تنسى علیا
أحبهم لحب الله حتى * أجئ إذا بعثت على هویا
بنو عم النبی وأقربوه * أحب الناس کلهم إلیا
فإن یک حبهم رشدا أصبه * ولست بمخطئ إن کان غیا ( 3 )
|
- ص 39 - |
یضاف لذلک أنه حتى فی الفترة الثانیة أی فی عهود الأمویین کان معظم الشیعة یتورعون عن شتم أحد من الصحابة ، أو التابعین : یقول ابن خلکان فی ترجمة یحیى بن یعمر : کان شیعیا من القائلین بتفضیل أهل البیت من غیر تنقیص لغیرهم ( 1 ) .
|
علی گشت سرشار صهبای علم
که یک جرعه ی اوست دریای علم نبوت بطون و ولایت ظهور جمال و جلال دو عالم حضور ... *** ...به هر جا کمال یقین نشوه ای است برون زین دو کیفیتش جلوه نیست نبوت : خرام احد ، تا صفات ولایت : رجوع صفت سوی ذات نه آن غیر این و نه این غیر آن از آن ، سوی این تا ابد سیر آن درین نشوه آباد مستی سواد به این جام دل های مخمور شاد که میخانه ی معرفت مصطفی(ص)است در رحمتش ، جبهه ی مرتضی است ولی را بود از نبی انتظام به جز شیشه نبود مربی جام درین شیشه و جام یک باده است دو پیکر ز یک خون نشان داده است خوش آن شیشه کاین جام اجزای اوست خوش آن جام کاین شیشه همتای اوست شد از تیغ او ، توسن کفر پی چو مخموری از ، لمعه ی می جهانی ز جامش به مستی رسید به کیفیت می پرستی رسید به هر جا ، می ای همدم ساغر است جگر تشنه ی ساقی کوثر است... *************************** آنچه در این مثنوی "بیدل " به نمایش گذاشته شده است ، اول به شکوه ایمان و اعتقاد خود ایشان بر می گردد و بعد بحث تجزیه و تحلیل آن به میان می آید : چرا که از قلم یک شاعر به ظاهر اهل تسنن چنین کلماتی باعث تعجب است ؟! کسی که -مذهبش - به اصل ولایت ظاهری حضرت علی (ع) اعتقاد ندارد ، چنین از باطن ولایت سخن می گوید . آن هم سخنی که" ولایت" را میوه ، عصاره و جان و روح "نبوت" معرفی نماید و این مطلب در ابیات : دوم و چهارم ، بیانگر همین عقیده است !... انشا الله ادامه خواهد یافت ... |
| |||
برخى از دعاها و زیارات مربوط به امام عصر (عج)
دعاء عهد(اَللّهُمَّ رَبَّ الْنُّورِ العَظیمِ وَرَبَّ الکُرْسِیّ الرَّفِیعِ وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ومُنْزِلَ التَّوْریةِ وَالْأنْجِیلِ وَالزَّبُورِ وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَروُرِ وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ وَرَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَالْأنْبیاءِ وَالْمُرْسَلِینَ اَللّهُمَّ إِنّی اسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَبِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَمُلْکِکَ الْقَدیمِ یاحَیُّ یاقَیُّومُ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی اَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأرضُونَ وَبِإسْمِکَ الَّذی یَصْلَحُ بِهِ الأَوّلوُنَ والآخِروُنَ یاحَیّاً قَبْلَ کُلَّ حَیٍّ وَیا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَیاحیّاً حینَ لاحَیَّ یامُحْیِیَ الْمَوْتى وَمُمیتَ الْأَحیاءِ یاحَیُّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانا اَلإمامَ الهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِأمْرِکَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ الطّاهِریِنَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ فی مَشارقِ الْأرْضِ وَمَغارِبها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها وَعَنّی وَعَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّهِ وَمِدادَ کَلِماتِهِ وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وَأَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
اَللّهُمَّ إنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی صَبِیحَةِ یَوْمی هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَیّامی عَهْداً وَعقْداً وَبَیْعةً لَهُ فی عُنُقی لا اَحُولُ عَنْها وَلا أَزُولُ أبَداً
اَللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ اَنصارِهِ وَاَعْوانِهِ وَالذَّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فی قَضاءِ حَوائِجِهِ والْمُمْتَثِلینَ لأوامِرِهِ وَالْمُحامِینَ عَنْهُ وَالسّابِقینَ اِلى إِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
اللّهُمَّ إنْ حالَ بَیْنی وبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذی جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنی مِنْ قَبْری مُؤْتَزِراً کَفَنی شاهِراً سَیْفی مُجَرِّداً قَناتی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فی الْحاضِرِ وَالْبادی
اَللّهُمَّ اَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ والْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ واکْحُلْ ناظِری بِنظْرَةٍ مِنّی إلَیهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَاَوُسِعْ مَنْهَجهُ وَاسْلُکْ بی مَحَجَّتَهُ وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ واعْمُرِ اللّهُمَّ بهِ بِلادَکَ وَاَحْی بِهِ عبادَکَ فَإنَّکَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ فَاظْهِرِ ا
للّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَاَبْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسْولِکَ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلّمَ حَتّى لایَظْفَرَ بِشْیءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ وَیُحِقَّ الْحَقَّ ویُحَقّقَهُ وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلوُمِ عِبادِکَ وَنَاصِراً لِمَنْ لایَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرکَ وَمُجدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ
أَحْکامِ کِتابِکَ وَمُشَیّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَسُنَنِ نَبِیّکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمِّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ
اَللّهُمَّ وَسُرَّ نَبِیّک مُحَمَّداً صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ الَلّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هِذهِ الْاُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَعجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً
وَنَراهُ قریباً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین). دعاء فرج(اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً). روز جمعهروز حضرت صاحب الزّمان علیه السلام و بنام آن جناب است و همان روزى است که در آن روز ظهور خواهد فرمود بگو در زیارت آن حضرت: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ فى اَرْضِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ الَّذى یَهْتَدى بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنْ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَلِىُّ النّاصِحُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَفینَةَ النَّجاةِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ الْحَیوةِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْکَ وَ عَلى الِ بَیْتِکَ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ عَجَّلَ اللّهُ لَکَ ما وَعَدَکَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الاَْمْرِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَولاىَ اَنَا مَولاکَ عارِفٌ بِاُولاکَ وَ اُخْراکَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ تَعالى بِکَ وَ بِالِ بَیْتِکَ وَ اَنْتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلى یَدَیْکَ
وَ اَسْئَلُ اللّهَ اَنْ یُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ اَنْ یَجْعَلَنى مِنْ الْمُنْتَظِرینَ لَکَ وَ التّابِعینَ وَ النّاصِرینَ لَکَ عَلى اَعْدآئِکَ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْکَ فى جُمْلَةِ اَولِیآئِکَ یا مَولاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ عَلى الِ بَیْتِکَ
هذا یُومُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَومُکَ الْمُتُوَقَّعُ فیهِ ظُهُورُکَ وَ الْفَرَجُ فیهِ لِلْمُؤمِنینَ عَلى یَدَیْکَ وَ قَتْلُ الْکافِرینَ بِسَیْفِکَ وَ اَنَا یا مَولاىَ فیهِ ضَیْفُکَ وَ جارُکَ
وَ اَنْتَ یا مَولاىَ کَریمٌ مِنْ اَولادِ الْکِرامِ وَ مَأمُورٌ بِالضِّیافَةِ وَ الاِْجارَةِ فَاَضِفْنى وَ اَجِرْنى صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ عَلى اَهْلِ بَیْتِکَ الطّاهِرینَ |